آخرسال 96

ساخت وبلاگ

امکانات وب

سلام

باید تمام چیزهایی که تو مغرمه رو بنویسم ، ولی حوصلم نمیاد . کار سختیه ، مگر اینکه حرف بزنم سیستم خودش تایپ کنه که شاید راه بندازمش .

امسال سالی بود که اصلا خوب شروع نکردم ، توخیابون با دونفر شریک شده بودم و تعمیرات موبایل میکردم ، و یه اجاره ای بهشون میدادم ، رفته بودم خیابون که به خیال خودم درآمدم بیشتر شه ،

از روز اولی که اونجا رفتم حس بدی داشتم ، بخاطر اجاره سنگینی که داشت مجبور شدم عید رو برم مغازه ، کاری که تو عمرم هیچ وقت نکرده بودم ، یعنی تو روز یا روزهای تعطیل برم سره کار

هیچ وقت دوست ندارم این کار رو ، کار آزاده تعطیلات که نداریم ، بیمه که نداریم ، خودمونم که به زور میچرخونیم حالا یکی دو روز تعطیل میشه ول کنیم کارو بخاطر اجاره و ... مجبور شی بریم مغازه ، برام سخته

الان هم اجاره و ... رو ندارم و همش 6 روز مونده برا تصفیه ، کارهمیشه ما همینه 

اداره ای ها قشنگ حقوق رو که گرفتن پاداش و عیدی و ... هم که گرفتن 

ما باید سگ دو بزنیم

البته خداروشکر خیلیا همینشم ندارن

آره پارسال مذخرف شروع شد ، ماشین هم که نداشتم بریم خونه فک فامیل عید دیدنی ، قشنگ یادمه میخواستیم بریم خونه مادر زنم تاکسی نبود تو شهر ، پیاده تا چهارراه رفتیم و با ماشین راه رفتیم اونجا

پارسال عید بود که به خودم قول دادم برای عید سال بعد حتی شده به پیکان قراضه هم بخرم عیدو با ماشین بریم اینوراون ور و تلافی شو دربیارم . 

زندگی امسالمون روزمرگی زیادی داشت ، روزهای تکراری که صبح پامیشی میری سره کار ظهر میای ناهار و چرت میزنی ، عصر میری دوباره سرکار و شب برمیگردی و شام و خواب 

اوج هنرمون هم دانلود یه فیلم و دیدنش بود !

مادرم امسال صاحب خونه شد ، از کمیته وام گرفت ، خونه خریدن مادرم یکی از اتفاقات خوب امسال بود ، کمیته امداد وام رو نمیدادن ، کلی برو بیا ، اعصاب خورد کنی و ...

اخرش مادرم بهم گفت همه اوکی دادن این رئیس کمیته امضا نمیکنه اذیت میکنه

پاشدم رفتم اونجا ، میگفت شما چرا از قزوین پاشدید اومدید اینجا ، به شما نمیخوره اصلا اومدن به اینجا

منم حرصم دراومد ، گفتم چون یه پدر بیغیرت و ... داریم که از زندگی فقط اسیر کردن و توهین به دیگران رو یادگرفته و با بدبختی از زندگیمون حذفش کردیم . 

دیگه امضاشو زد تموم شد

باقی مونده پول خونه رو هم یکم من دادم یکم از اینور اون ور گرفت داد خونه رو خرید تموم شد رفت.

همچین خونه مالی هم نیست ولی از مستاجر بودن و سال به سال اثاث کشی بهتره.

گرون هم که میشه هی میتونه بفروشه خونه بهتر بخره.

پولی که میخواستم باهاش ماشین بخرم رو دادم مادرم برا خونه . موندم رو هوا

دیدم نمیشه اینجوری که

به خانومم گفتم النگوهاتو بفروش من تا عید همه شو برات دوباره میخرم

یکم زحمت داشت ولی راضی شد.

الان یادمه که درآورد رفتیم دونه دونه طلا فروشی ها رو پرسیدیم تا ببینیم کدوم بهتر میخرن

فروختیمشون و فرداش ریختم حسابم

کلا شده بود 3 میلیون تومن ، یه ایفون هم داشتم که اونم فروختم کلا پولم 4.200 شد.

میخواستم RD بخرم . تو دیوار و شیپور گشتم دنبالش

با مهران رفتیم تو یه دهات یدونه ماشین لش دیدیم 

یدونه هم یجای دیگه داشتم معامله میکردم که خراب شد همونجا خداروشکر نخریدمش. طرف ماشینش ترمز نمیگیره میگه همینجوری برو بده درستش کنن

هنوز ماشینو نفروخته داره از سرش باز میکنه

گذشت و گذشت همه جا roa و rd میدیدم تا اینکه به صدای موتورش حساس شدم .

دیدم لامصب صدا هلیکوپتر میده .

از چشمم افتاد گفتم جهنم پراید بگیرم.

آخرسال 96...
ما را در سایت آخرسال 96 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mandegar-memoirs بازدید : 188 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:53