آخرسال 96

ساخت وبلاگ

امکانات وب

کش و قوس های زیادی داشت ! خیلی سخت بود و زحمت داشت ! روزی که برای اولین بار عاشق شدم رو یادم میاد ، تو یه شهر غریب ، خونه یه آدم غریبه که دوست مادرم بود ( یه خانوم نابینا ) دختر دوستش ، وقتی دیدمش و یه حس جدید تو وجودم درک کردم ، تصمیم گرفتم باهاش ازدواج کنم پدرمادرم اختلاف شدیدی داشتن ، وضع مالی پدرم خوب بود و هست ، اون ها هم دیدن و فکر کردن یه دعوای سادس و دو روز دیگه حل میشه ، برای همین راضی بودن دیدن که نه بابا اختلاف عمیق تر از این حرفاس ، اول گفت آخرسال 96...
ما را در سایت آخرسال 96 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mandegar-memoirs بازدید : 18 تاريخ : سه شنبه 13 دی 1401 ساعت: 0:42

سلامخداروشکر اوضاع همینجور داره نم نم خوب میشهدیروز خریدامم کردم و یه بخش از وسایل کار مورد نیازم رو خریدمخداپول بده بقیه رو هم بخرممشتری هم هی داره بهتر و بهتر میشه ( گوش شیطون کر )خدارو هشتصدهزارمیل آخرسال 96...ادامه مطلب
ما را در سایت آخرسال 96 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mandegar-memoirs بازدید : 105 تاريخ : پنجشنبه 12 ارديبهشت 1398 ساعت: 23:42

دیگه نمیخواستم بنویسمشاید نوشتن حال روز موقتی که تو یه زمان خاصی داری و فک میکنی که دنیای تو همونه و وقتی چند وقت و چند سال میگذره حتی دلت نمیخواد یک بار هم که شده اونها رو بخونی کاره عاقلانه ای نباشهمثه همین وبلاگ که کلی خاطرات توش رو پاک کردمدوست ندارم کسی بشناسه منو که اهان فلانی تو وبلاگش چنین چیزایی نوشتهیه زمانی یکی رو میخوای که شریک زندگیت شه اما وق آخرسال 96...ادامه مطلب
ما را در سایت آخرسال 96 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mandegar-memoirs بازدید : 106 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:53

سلامباید تمام چیزهایی که تو مغرمه رو بنویسم ، ولی حوصلم نمیاد . کار سختیه ، مگر اینکه حرف بزنم سیستم خودش تایپ کنه که شاید راه بندازمش .امسال سالی بود که اصلا خوب شروع نکردم ، توخیابون با دونفر شریک شده بودم و تعمیرات موبایل میکردم ، و یه اجاره ای بهشون میدادم ، رفته بودم خیابون که به خیال خودم درآمدم بیشتر شه ،از روز اولی که اونجا رفتم حس بدی داشتم ، بخاط آخرسال 96...ادامه مطلب
ما را در سایت آخرسال 96 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mandegar-memoirs بازدید : 187 تاريخ : چهارشنبه 23 اسفند 1396 ساعت: 15:53